در اوج دوستی
چه با اعتماد سربازانم را بدون سلاح فرستادم
به استقبال وزیری که تو را می نامید
همان هنگام شاه تو ، یار وزیر من شد
که شرابهای مرا بنوشد
که سوار بر اسبهایم فیل هایم را برقصانند
که قلعه هایم مکان عشق بازی آنها شود
که کسی ندایی از " گارد" ندهد
و سر انجام رفاقت ما
این شاه من بود که مات شد... |